بگویم سیاوش آخر او که برادر حقیقیت نیست!اگر بگم چشم

هایم شبیه انیمه ها شده بود باور کنیدچون اصلا قابل در ک برایم نبود!گفتم:برادرم

نیست؟لبخندی زد و گفت:البته که نیست هیچ کدام از آن ها از خانواده ی تو نیستند تا

حالا دقت نکرده بودی که شباهت کمی به آن ها داری؟عجیب است تو دختر باهوشی هستی!اگه

دوست داشته باشی دوست دارم قصه ی حقیقی زندگیت را برایت آشکار کنم.اخم عمیقی کردم

حقیقت همیشه تلخ هست!واقعا دوست داشتم که خود واقعیم را بشناسم یا نه ؟دوست داشتم

با حقیقت روبرو بشم که واقعا تو زندگیم چه اتفاق هایی افتاده یا نه؟من آدم فوضولی

بودم پس خود به خود دهنم باز شد و گفت:تعریف کنید!لعنت به دهنی که بعد موقعه باز شود!ابرو

های مارتین بالا رفت و گفت:مطمئن هستی؟سرم را تکان دادم لعنت به سری که به بی

موقعه تکان بخورد ای خدا!گفت:باشه!روزی روزگاری دختری به نام سیمین به دنیا آمد که

از زیبایی در روستای خود همتا نداشت! همه می گفتن که او دختر خورشیید است کمی که

بزرگتر شد همه دوست داشتن با او دوست باشن و با او بازی کنن ولی او دختری خاص بود

فقط با چند نفر از آن ها دوست بود که اون ها هم عاشقش بودند کم کم اونایی که باهاش

دوست نبودن بهش حسودیشون میشد و پشت سرش حرف میزدند از یک طرف یکی از دختر هایی که

با او دوست نبود دختر جادوگر شهر بود،همه ی اتفاق ها را برای پدرش تعریف می کرد یک

روز از پدرش خواهش کرد که دختر را نفرین کند که او هم دیگر خوش حال نباشد!پدرش که

عاشق تنها دخترس بود قبول کرد و شب یلدا که مردم تو میدون اصلی جمع شده بودند و

آواز می خواندند و شادی میکردند جادو گر اومد،و آتشی در میان جمیعت درست کرد و به

وسط آن رفت همه ی مردم از ترس بر جای خودشون خشک شده بودند یا شاید هم خود جادو گر

بود که خشکشون کرده بود او به سیمین اشاره کرد و سیمین با نیرویی خاص به طرف جادو

گر کشیده شد!و از ترس جیغ کشید ولی نمی توانست از جایش تکان بخورد و فرار کند

سیمین درون آتش افتاد هیچ اتفاقی برایش نیفتاد،ولی دستانش باز شد و موهای مشکیش به

هوا رفت و کمی از زمین فاصله گرفت،جادو گر شروع کرد به دور آتش چرخیدن و یک چیز

هایی خواندن!وقتی کارش تمام شد گفت:ای دختر تو را نفرین کردم نفرینی که تا ابدیت

برای تو بچه هایت می ماند،اولین دختری که از خاندان تو در ماه شوم به دنیا

بیاد،این نفرین بر او از همه قوی تر است وحتی ممکن است مردمان شهر خود را به این

نفرین دچار کند......

ادامه دارد

نظرات شما عزیزان:

negar

ساعت17:33---11 فروردين 1393

[وب سایت]

سلام به من یه بزن ؟؟///؟؟؟

وبلاگت واقعآ قشنگه
پاسخ:حتما ممنون :-)

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: